ارنست یونگر، متفکر برجسته آلمانی، در اثر تأملبرانگیز خود، عبور از خط، بر ضرورت عبور از وضعیت نیهیلیسم یا نیستانگاری به سمت یقین تأکید میورزد. یونگر با نگاهی عمیق به وضعیت کنونی، نیهیلیسم را نه تنها مسئله اصلی فلسفه معاصر، بلکه معادل افسردگی حاکم بر روانشناسی امروز میداند. این مفهوم بنیادین پرسشی اساسی را مطرح میسازد: آیا نیهیلیسم صرفاً یک پدیدهی قابل تشخیص و دارای راهکارهای سرپایی است، یا اینکه همچون شک، یک گذرگاه معرفتی ضروری است که نباید در آن توقف کرد، بلکه باید از آن فراتر رفت؟ یونگر با اشاره به تعمق این بحران در دنیای جدید، تلاش میکند تا با بیانی ژرف، این گذر اجتنابناپذیر را تبیین کند، هرچند که متن او خود را در مقام ادعای فهم کامل قرار نمیدهد، بلکه کوششی است برای نزدیکی به مقصود مولف با بهرهگیری از میراث اندیشمندان گذشته.
یونگر بحث اصلی کتاب خود را با ارجاعی کوبنده به فردریک نیچه آغاز میکند؛ زمانی که نیچه در جملات آغازین اراده معطوف به قدرت از خود به عنوان «نخستین نیستانگار کامل اروپا» یاد میکند که این وضعیت را تا واپسین مراحل آن تجربه کرده و اکنون آن را در جایگاه پشت سر، زیر پا و بیرون از خویش یافته است. این مقدمه نشان میدهد که تمرکز یونگر بر تبلیغ یا نفی خامانگارانه نیهیلیسم نیست، بلکه بر این نکته کلیدی استوار است که رسیدن به نقطهی نهایی نیهیلیسم، خود آغازگر مرحلهای جدید است. رسیدن به انتهای پوچی و بیمعنایی، بستری است که امکان برونجهش یا «عبور» را فراهم میآورد؛ این عبور، لازمهی گذار از افق نیهیلیسم است.