لغت نامه دهخدا
گاه جوی. ( نف مرکب ) آرزوکننده تاج و تخت. جستجوکننده سریر سلطنت و شاهی:
از ایران سوی روم بنهاد روی
پدر گاه جوی و پسر راه جوی.فردوسی.
گاه جوی. ( نف مرکب ) آرزوکننده تاج و تخت. جستجوکننده سریر سلطنت و شاهی:
از ایران سوی روم بنهاد روی
پدر گاه جوی و پسر راه جوی.فردوسی.
( گاه جو ی ) ( صفت ) جویند. تاج و تخت طالب تاج و تخت: از ایران سوی روم بنهاد روی پدرگاه جوی و پسر راه جوی...
💡 تا روزگار گاه جوان است و گاه پیر بر خور ز عقل پیر و ز بخت جوان خویش
💡 بدو گفت کاه آر و اسپش بمال چو گاه جو آید بکن در جوال
💡 عجبی نیست که در صحبت آن تازه جوان پیر بنشیند و آن گاه جوان برخیزد
💡 از ایران سوی روم بنهاد روی به دل گاه جوی و روان راه جوی