کار تمام کردن. [ ت َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار. - کار کسی را تمام کردن؛ او را گرفتار ساختن: از یک نگه که مایه صدساله عاشقی است کارم تمام کرده و من غافلم هنوز.شانی تکلو ( از آنندراج ).
جمله سازی با کار تمام کردن
محمدحسین طباطبایی میگویند: «گروهی دستهجمعی توطئه کردند و روش عرفان الهی و توحیدی آخوند ملاحسینقلی همدانی را به انتقاد گرفته و در یک عریضهای به فاضل شریبانی نوشتند که ملاحسینقلی همدانی روش صوفیانه در پیش گرفته است! فاضل شریبانی نامه را مطالعه فرمود و قلم را برداشته، زیر نامه نوشت: کاش خداوند مرا مثل آخوند، صوفی قرار دهد. با این جمله آن عالم بزرگ، کار تمام شد و دسیسههای آنان همه بر باد رفت.»
اشتغال ناقص به بهکارگیری نیروی کار زیر مقدار بهرهوریاش گفته میشود، علت آن ممکن است این باشد که کارگر مدت طولانی بیکار میماند، کار نیمهوقت است یا اینکه در حرفه تخصصی خود کار نمیکند زیرا شغلش از مهارتهای اصلی او استفاده نمیکند. از دلایل این مسئله میتوان به اشتغال به یک کار پارهوقت با وجود تمایل به کار تماموقت و بیشتحصیلی، که در آن کارمند دارای تحصیلات، تجربه یا مهارتهایی فراتر از نیازهای شغلی است، اشاره کرد.