لغت نامه دهخدا
چشم زخ. [ چ َ / چ ِزَ ] ( اِ مرکب ) مرخم چشم زخم است. چشزخ. ( انجمن آرا )( آنندراج ). چشم بد. نظر بد. عین الکمال:
گردون، و ان یکاد همی خواند و قل اعوذ
از بهر چشمزخ که نه اش نام و نه نشان.کمال اسماعیل ( از انجمن آرا ).عطارد را بدوزم دیده بد
که جادو خامه ام را چشم زخ زد.عمید ( از انجمن آرا ).رجوع به چشزخ و چشم زخم شود.