پر افرین

لغت نامه دهخدا

( پرآفرین ) پرآفرین. [ پ ُ ف َ ] ( ص مرکب ) باآفرین بسیار:
یکی نامه بنوشت پرآفرین
ز دادار بر شهریار زمین.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( پر آفرین ) با آفرین بسیار

جمله سازی با پر افرین

زبان پر آفرین بگشاد بر شاه که از تو دور بادا چشم بدخواه
گسی کردشان بار آن شادمان برفتند پر آفرین ها زبان
بپردخت ایران و شد سوی چین جهان شد پر از داد و پر آفرین
سر و برگ راحت این چمن به خیال ما نکند وطن چو غبار نم زده‌ گو فلک سر ما به زیر پر آفرین
بپرسید طیهور از آتبین لب شاه طیهور پر آفرین