همدانی رضا بن محمدهادی

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] آقا رضا بن ملا محمد هادی همدانی نجفی در حدود سال 1250 هجری قمری در خاندان علم و فضیلت چشم به جهان گشود. پدر او از علمای صالح و پرهیزگار زمان خود بود.
از دوران کودکی او اطلاع دقیقی در دست نیست و تا قبل از هجرت به سامرا گمنام و ناشناخته بوده است، اما پس از حضور در درس میرزای شیرازی معروف (متوفای 1312 قمری) و نوشتن تقریرات درس ایشان به تدریج در بین علما و فضلا شهرت پیدا کرده و در زمرۀ اعاظم شاگردان میرزای شیرازی محسوب می شود.
او در زمان حیات استادش به نجف اشرف برمی گردد و در آنجا به تدریس و تألیف و امامت جماعات و دیگر وظایف شرعی مشغول می شود.
اولین کسی که عظمت علمی او را در آن شهر درک می کند، شیخ احمد بن صاحب جواهر بوده که مشهور و معروف به تیزهوشی و زیرکی بوده است. او پس از شناختن مقام علمی این مرد بزرگ به تبلیغ علمی او می پردازد به طوری که آل صاحب جواهر در زمان حیات و پس از حیات شیخ احمد در درس آقا رضا شرکت می کرده اند.
شیخ احمد در رابطه با حضور آل صاحب جواهر در درس این چنین می گفته که: «إنّی أراعی آل صاحب جواهر».

جمله سازی با همدانی رضا بن محمدهادی

💡 رضا بن عمار در سال ۱۹۶۵ با وجود رد کامل درخواست عفو ریاست جمهوری و با اینکه حبیب بورقیبه به او پیشنهاد ورود به کابینه برای منصب وزیر دفاع به عنوان کسی که تجربه گسترده در زمینه‌های نظامی دارد را عرضه کرد و هرچند او با تواضع و فروتنی این درخواست و پیشنهاد را رد کرد، از زندان آزاد شد.

💡 رضا بن عمار (عربی: رضا بن عمار؛ ۲۳ مارس ۱۹۲۶ – ۱۸ فوریه ۱۹۷۹) در شهر تونس پایتخت کشور تونس در منطقه مرسی در تاریخ ۲۳ مارس ۱۹۲۶ متولد شد. قبل از فعال شدن در سیاست کشاورز بود. در طول جنگ جهانی دوم، او در اردوگاهی تحت نظارت حزب مشروطه آزاد آموزش دید. او یکی از بنیانگذاران ارتش آزادیبخش تونس بود و از ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۶ مقاومت مسلحانه در شهر تونس را رهبری کرد.

💡 رضا بن عمار در ۱۸ فوریه سال ۱۹۷۹ بعد از یک بیماری سخت و جانکاه و مزمن در حین عمل جراحی در بیمارستان الرابطه در پایتخت تونس در گذشت.

💡 رضا بن عمار فعال همچنان یک فعال در زمینه حقوق بشر بعنوان رئیس افتخاری لیگ حقوق بشر تونس باقی ماند، پلیس سیاسی تونس نتوانست فشار و مانعی برای او بخاطر احترامی که دولت حبیب بورقیبه برای وی قائل بود ایجا نماید.

💡 نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتشتمام مى شد مى خوابيد و جّدش ‍ همچنان بيدار ومشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا ازخواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيشاز آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت.