لغت نامه دهخدا
ناظر شدن. [ ظِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نگریستن. نگاه کردن. نظر کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناظر شود.
ناظر شدن. [ ظِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نگریستن. نگاه کردن. نظر کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناظر شود.
نگریستن نگاه کردن.
💡 در سالهای بعد از پذیرش آتشبس، موضوع جنگ به یکی از مقدسات سیاسی و تاریخی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده و هیچ نقد و اعتراضی نسبت به رویکرد حکومت ایران برای ادامه جنگ تحمل نمیشود. در این میان اما، پرسشی که همچنان پیش روی ناظران قرار دارد آن است که آیا امکان توقف سریعتر جنگ و کمتر شدن هزینه آن وجود نداشت؟
💡 برای ناظران غیر جدی، این موضوع روشن نبود که مفهوم ریسک اجرا را بهبود میبخشد و ممکن است که آن را بدتر بکند. تنها راه مطمئن شدن شبیهسازی آن بود. بنابر این، این موضوع انجام گرفت و نتیجه مشخص بود. در آزمایشهای متوالی، هر شبیهسازی مفید بودن این طرح را نشان داد.