لغت نامه دهخدا
مو ریختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) ترسیدن. بسیار ترسیدن از... سخت رعب داشتن از...:بچه ها از این معلم مو می ریختند. ( یادداشت مؤلف ).
مو ریختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) ترسیدن. بسیار ترسیدن از... سخت رعب داشتن از...:بچه ها از این معلم مو می ریختند. ( یادداشت مؤلف ).
ترسیدن.
💡 دقت کنید که ریختن آب بر روی صورت طوری نباشد که تنفس را مختل کند.
💡 رسم عشاقست خندان اشک حرمان ریختن دیده در طوفان خون و گل به دامان ریختن
💡 خسروان بهر هلاک خسروان دارند زهر ورنه خون سفله بتوان آشکارا ریختن
💡 ای که داری سر خون ریختن اهل وفا زین گنه کشتنیم من، دگران بیگنهند!
💡 بس مردم صبور که سیلاب اشگ چشم پنهان ز بیم ریختن آبرو کنند