مشکل هم افزودی

فرهنگستان زبان و ادب

{aggregation problem} [اقتصاد] پیچیدگی ای که از دیدگاه نظری یا کاربردی، برای استفاده از یک معیار هم افزود در سطح یک هم افزود پایین تر، بروز می کند

جمله سازی با مشکل هم افزودی

💡 خوشت باد ای تمنا بسمل پرواز بیرنگی ا‌گر همت پر افشانست مشکل نیست مشکل هم

💡 در آن شب کامدش اوصاف مشکل همی نالید شیرین از غم دل

💡 به این سستی‌ که می‌بینم ز بخت نارسا بیدل کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من

💡 هر جا که مشکلی هست آسان همی کند لیک آسان چو دید کاری مشکل همی پسندد

💡 اگرچه این سیستم کار می‌کرد، اما این روش چند مشکل هم داشت. یک مثال، فرایند ارتقاء نرم‌افزاری است: به این دلیل که همهٔ نسخه‌های نرم‌افزار بر روی رایانه‌های مختلف نصب شده است، برای ارتقاء نرم‌افزار باید همهٔ این رایانه‌ها را جداگانه به روزرسانی کرد.

💡 دل گره می زد به کارم ترک او کردم اسیر برخود آسان کردم این مشکل همان گیرم نبود

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فمبوی یعنی چه؟
فمبوی یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز