ماهی گوش
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ماهی گوش
ز فعل او مُقَمَّر پشت ماهی ز گوش او مُنَقَّط روی کیوان
می شود لب تشنه را معلوم، راز تشنگی بر لب دریا اگر گوشی چو ماهی افکند
چنان تنگی درو از جوش ماهی که نبود جای در در گوش ماهی
مرغ و ماهی پس از این واقعه در حسرت تو هرکجا گوش کند ناله و شیون شنود
نیست گنجایش اسرا حقیقت دل را گوش ماهی صدف گوهر دریا نشود