لغت نامه دهخدا
ماهی خور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع است و 194 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).، ماهیخور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) رجوع به ماهیخوار شود.
ماهی خور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع است و 194 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).، ماهیخور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) رجوع به ماهیخوار شود.
دهی از دهستان شهرستان مشهد است
💡 خور و خوانش ماهی بریان بدی بر آدم شب و روز گریان بدی
💡 سوی کوه قناعت راهش افتاد خور از ماهی بسوی ماهش افتاد
💡 به پا اندر آمد به ناگه سرش خور ماهیان شد همه پیکرش
💡 ماهی نون کشتی دریا وجود در خور او بخشش و آلا و جود