ناخنی

لغت نامه دهخدا

ناخنی. [ خ ُ ] ( ص نسبی ) نان ناخنی، نانی که شاطر ناخنها در آن فرو برد تا برشته تر و پخته تر شود. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ناخنکی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به ناخن. یا نان ناخنی. نانی که شاطر ناخنها را در آن فرو برد تا برشته تر وپخته تر شود. ۲ - استخوانی است زوج که در عقب زایده صعودی فک اعلی قرارگرفته و در تشکیل جدار داخلی کاسه چشم و جدار خارجی حفره بینی شرکت مینماید. شکل این استخوان مانند تیغه چهار گوشی است که از خارج بداخل مسطح و دارای دو سطح ( خارجی - داخلی ) و چهار کنار ( فوقانی - تحتانی - قدامی - خلفی ) است. ضخامت این استخوان فاقدحفره وسینوس است و از یک تیغه نسج متراکم استخوانی بوجود آمده است عظم دمعه استخوان اشکی. ۳ - ناخنکی.

جمله سازی با ناخنی

💡 فریاد ز افلاسم‌ کاری نگشود آخر بی‌ناخنی‌ام خون کرد از خجلت سرخاری

💡 مطرب از دستت گر آید، ناخنی بر چنگ زن من بر آتش می زنم خود را، تو بر آهنگ زن

💡 کرشمه ای که دگر ناخنی رساند باز گشود گریهٔ تلخ و هزار نهر آمد

💡 غمت گو ناخنی در دل فرو کن نمی گویم گره بسیار بگسل

💡 آتش ز چشم تیشه فرهاد می جهد هر ناخنی که بر جگر سنگ می کشم

💡 گر بدرد صبح حشر سد سواد فلک ناخنی از سد شاه نشکند از هیچ باب

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گودال یعنی چه؟
گودال یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز