لاف و لیف

لغت نامه دهخدا

لاف و لیف. [ ف ُ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) دعوی و سخن زیاده از حد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خودستایی دعوی باطل.

جمله سازی با لاف و لیف

دل از من عاریت جستند اهل لاف و دانستم سمندر این غریبان را به دعوت خوانده است امشب
در محبت جانان لاف و زندگی بی او خاک بر سرت افکن چاک زن گریبان را
زسرو ناز مزن باغبان تو لاف و مناز که سرو ماست ببازار و کو روان امروز
چو بی‌گاهست آهسته چو چشمت هست بربسته مزن لاف و مشو خسته مگو زیر و مگو بالا
ای مرقع‌پوش بی‌معنی که گویی عاشقم لال شو زین لاف و قفلی بر زبان لال زن
من از سر عشق میزنم لاف و تو هم تا خود که برد زین دو به سر آتش تیز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیره یعنی چه؟
چیره یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز