لغت نامه دهخدا
غاشیه بر دوش کشیدن. [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن. ( مجموعه مترادفات ) ( آنندراج ):
هر کجا غاشیه منهی امر تو برند
باز بردوش کشد غاشیه کبک و حمام.انوری.|| مطیع کردن. ( مجموعه مترادفات ص 43 ).
غاشیه بر دوش کشیدن. [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن. ( مجموعه مترادفات ) ( آنندراج ):
هر کجا غاشیه منهی امر تو برند
باز بردوش کشد غاشیه کبک و حمام.انوری.|| مطیع کردن. ( مجموعه مترادفات ص 43 ).
💡 زند ز مشک سیه شکل زهره بر رخ ماه کشد ز غاشیه بر طرف آفتاب هلال
💡 گر ببازیچه نهد درکف اندیشه عنان می نهد غاشیه بر دوش جریر و اخطل
💡 می روم غاشیه بر دوش غبار آلوده چه کنم خدمت دیوانه سواری دارم؟
💡 چرخ چه گوید که پیش موکب حسنت غاشیه بر دوش آفتاب ندارد
💡 هست اسم علمت نام رسول قرشی که برد مرکب او غاشیه بر دوش سروش
💡 گل چو سمن غالیه در گوش داشت مه چو فلک غاشیه بر دوش داشت