لغت نامه دهخدا
صبردوست. [ ص َ ] ( ص مرکب ) دوستدار صبر. دوست صبر:
چرا بصبر نکوشم که صبردوست بود
کسی که بسته بود عقل را بوجه کمال.منجیک.
صبردوست. [ ص َ ] ( ص مرکب ) دوستدار صبر. دوست صبر:
چرا بصبر نکوشم که صبردوست بود
کسی که بسته بود عقل را بوجه کمال.منجیک.
( صفت ) آن که شکیبایی را دوست دارد دوستدار صبر.
💡 مرا دوهفتهمها بیتو صبر هفته نبود چه شد که کار کشیده به ماه و سال ای دوست
💡 الهی! این همه شادی از تو بهره ما است چون تو مولی کراست؟ و چون تو دوست کجا است و بآن صفت که تویی از تو خود جز این نرواست، و تا میگویی که این خود نشانست و آئین فرد است، این پیغام است و خلعت برجاست، صبر را چه روی و آرام را چه جاست.
💡 (اگر از حال من بپرسى كه چگونه اى ؟، مى گويم: در سختى هاى روزگار صبر مىكنم و در دشوارى ها به سر مى برم، بر من سخت است كه آثار اندوه در من ديده شود تادشمن شادى كند و دوست ناراحت شود.(60)
💡 هر صحنه از طعم گیلاس یا خانه دوست کجاست؟ پر از زیبایی و سورپرایز است که با صبر و دقت ضبط شده است.
💡 مومن بايد هشت صفت داشته باشد: 1 - وقار در حوادث سخت 2 - صبر به هنگام بليه 3- شكر به هنگام گشايش 4 - قناعت به روزى اى كه خداى والا داده است 5 - به دشمنانستم نكند 6 - مزاحم دوستان نشود 7 - تنش به رنج باشد 8 - مردم از او در آسايشباشند.(588)
💡 بر فضای دوست در شیب و فراز راه عشق صبر اگر کردیم بر دشمن ظفر خواهیم داشت