شوریده کردن

لغت نامه دهخدا

شوریده کردن.[ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منقلب کردن. به طغیان برانگیختن. به شورش داشتن. شوراندن: پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند.( قصص الانبیاء ص 226 ). تشویش؛ شوریده کردن. ( دهار ). لبس؛ شوریده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شیفته ساختن. منقلب کردن. شیدا ساختن:
شوریده کرد ما را عشق پریجمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی.خاقانی.

فرهنگ فارسی

منقلب کردن به شورش داشتن.

جمله سازی با شوریده کردن

من شوریده را معذور دارید که بر آتش نشاید کردن آرام