سگالش کردن

لغت نامه دهخدا

سگالش کردن. [ س ِ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رأی زدن. مشورت کردن: او مردی با عقل است و با من دوست، بامداد بروم و با او سگالش کنم تا چه صواب بیند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). او را وزیری بود دانا از آن پدرش بر وی سگالش کرد که خود را دیوانه سازد و باهم میعادها نهادند. ( مجمل التواریخ والقصص ).
با سنایی همه عتاب مکن
با خراباتیان سگال مکن.سنایی ( از رشیدی ). || اندیشیدن:
مخالفی که سگالش کند به کینه او
جهان فسوس کند روز و شب بر او مسکین.فرخی.

فرهنگ فارسی

رای زدن مشورت کردن یا اندیشیدن

جمله سازی با سگالش کردن

💡 وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و ما چون مردمان از خویشتن مهربانی و آسانی چشانیم، مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ پس گزند که رسیده بود بایشان، إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا چون در نگری ایشان را مکر است در آیات ما و در نعمتهای ما، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً بگوی اللَّه زود توان‌تر است از آدمی در بد عهدی کردن، إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ. (۲۱) که رسولان ما می‌نویسند آنچه آدمیان سگالش و کوشش میکنند.

هیز یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز