زهدان راه دار

فرهنگستان زبان و ادب

[زیست شناسی] ← زِهراه دار

جمله سازی با زهدان راه دار

کسی را که بالا برد روزگار رساند به گردونش از راه دار
گر بر این ره پری چو باز سپید دیده بر راه دار چون خورشید
در اینجا چون دمادم راه داری نظر دائم به عین شاه داری
نور آن محفل جمال کردگار اولیای حق مرآن را راه دار
کنار راه داری دید بر پای برو گرد آمده مردم زهر جای
حقیقت بیشکی چون راه داری در او دیدار روی شاه داری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال رابطه فال رابطه فال لنورماند فال لنورماند