رو درکشیدن

لغت نامه دهخدا

رو درکشیدن. [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) پنهان شدن. غایب شدن. از نظر ناپدید گشتن:
چون حدیث روی شمس الدین رسید
شمس چارم آسمان رو درکشید.مولوی.

فرهنگ فارسی

پنهان شدن. غایب شدن. از نظر ناپدید گشتن.

جمله سازی با رو درکشیدن

مونک درکشیدن این تابلو از تندیس بوسه، اثر آگوست رودن، پیکره‌تراش و معمار شهیر فرانسوی، الهام گرفته‌است. بعدها گوستاو کلیمت، نقاش اتریشی، نیز تابلویی با نام مشابه کشید، که متأثر از این دو اثر بود. بوسهٔ کلیمت بسیار عاشقانه‌تر و رومانتیک‌تر از تابلوی مونک بود ولی پرشورتر از آن نبود.
حملات در قسمت جنوبی در حقیقت تنها اقدامات ایذایی درکشیدن نیروهای ذخیره احتمالی ورماخت به سمتی اشتباه بود تا حمله اصلی در طول رود اوژا در شمال انجام شود.