لغت نامه دهخدا
رخ پوشیدن. [ رُ دَ ] ( مص مرکب ) پنهان کردن روی. در نقاب رفتن. در حجاب شدن. روی نهان کردن به چیزی:
خوبرویان چو رخ نمی پوشند
عاشقان در طلب نمی کوشند.اوحدی.
رخ پوشیدن. [ رُ دَ ] ( مص مرکب ) پنهان کردن روی. در نقاب رفتن. در حجاب شدن. روی نهان کردن به چیزی:
خوبرویان چو رخ نمی پوشند
عاشقان در طلب نمی کوشند.اوحدی.
پنهان کردن روی در نقاب رفتن
💡 از آن زمان، گروهی از طراحان بیکینی زنان در سنها و با گونههای بدنی مختلف را تشویق به پوشیدن بیکینی کردهاند.
💡 ز افعال جهان قصاب دائم چشم حیرت را ز خود پوشیدن و عیب کسان دیدن ستم باشد
💡 مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن
💡 این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است بیدار دلان را ز تمنا خبری نیست
💡 لورن یک معتقد به کلیسای کاتولیک است؛ هر چند، در مسائل مختلف مانند عفت در لباس پوشیدن و ازدواجش در تقابل با این کلیسا بودهاست.
💡 در اینجا شاعر مثال مشکی پوشیدن افراد موقع مصیبت میگوید در حالی که معمولا افراد به خاطر جوان شدن موی خود را سیاه می کنند