دامن گرد کردن

فرهنگ معین

( ~. گِ. کَ دَ ) (مص ل. ) آماده شدن برای ترک کردن و رفتن.

ویکی واژه

آماده شدن برای ترک کردن و رفتن.

جمله سازی با دامن گرد کردن

می کند تا دامن گردون ترشح خون دل بشکند از سنگ غم چون شیشهٔ اندیشه ام
شدست دامن گردون بخون دل وادی که بعد ازو که بود در ره هدی هادی
نوری که شب به دامن گردون فرو شود هر صبحدم تو را ز گریبان برآمده ست
نگشت دامن گردی درین بیابان چاک درون نتاخت سواری درین جهان چالاک
تیغ چو پر گل کند دامن گردان شود روح به باغ عدم بلبل دستان‌سرا
ساقی آن می ده که عکس او به عکس آفتاب صبحدم خون شفق در دامن گردون کند