خوش اوازی

لغت نامه دهخدا

( خوش آوازی ) خوش آوازی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) خوش صدائی. خوش نغمه ای. خوش الحانی:
خوش آوازی ناله چنگ او
خبر دادش از روی گلرنگ او.نظامی.جهانجوی را زآن دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست.نظامی.

فرهنگ فارسی

( خوش آوازی ) خوش صدائی خوش نغمه ای

جمله سازی با خوش اوازی

💡 وگر بچنگ نمی آیدت خوش آوازی بکنج میکده ساز رباب باید کرد

💡 در بزم تو چرخ از سرانگشت هلال چون کاسه ی چینی به خوش آوازی باد

💡 جهانجوی را زان دل آرام چست خوش آوازی و خوبی آمد درست

💡 سه دیگر خوش آوازی و بانگ رود که از زهره خوشتر سراید سرود

💡 خوش آوازی ناله‌ی چنگ او خبر دادش از روی گلرنگ او

💡 مرا بعشق تو طشت ای پسر زبام افتاد چه راز ماند طشتی بدین خوش آوازی