لغت نامه دهخدا
خوب گمان. [ گ ُ] ( ص مرکب ) نیکوظن. باظن نکو. نیکوگمان:
بتو کنند نو آبادیان همه مفخر
که فخر عالمی ای رادکف خوب گمان.سنائی.
خوب گمان. [ گ ُ] ( ص مرکب ) نیکوظن. باظن نکو. نیکوگمان:
بتو کنند نو آبادیان همه مفخر
که فخر عالمی ای رادکف خوب گمان.سنائی.
نیکو ظن با ظن نکو
💡 اين ماجراجويان يك دستاويز ديگر پيدا كردند و بدون آنكه سر و ته را بسنجندناگزير به آب زدند و يكسره معجزه را منكر شدند و آيه شريفه قرآن را كه مىفرمايد: ((قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا))(121) بى مطالعه و برانداز صحيح،به رخ دينداران كشيدند و دليل مضحك رسوايى هم باز آوردند كه: اگر معجزه درستبود خوب بود پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ((ابن مكتوم )) را كه كور بود شفا دهد،و امير المؤ منين (ع ) عقيل را شفا دهد. ))...اين بيخردان گمان كردند كه اگر معجزه درستباشد بايد پيغمبر و امام دور محله ها و برزنها بگردند و بگويند معجزه مى كنيم، كرامتمى كنيم، مثل اينكه دوره گردها مى گويند آب حوض مى كشيم فرش مى تكانيم. اف براين منطق و برهان.