خط بر خاک کشیدن

لغت نامه دهخدا

خط بر خاک کشیدن. [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ دَ] ( مص مرکب ) کنایه از اظهار عجز و خجالت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خط بر زمین کشیدن:
گل ز انفعال رویش در خاک گشته پنهان
ریحان ز شرم خطش بر خاک خط کشیده.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از اظهار عجز و خجالت کردن

جمله سازی با خط بر خاک کشیدن

شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شود یک پرده هم فزود ز خط بر حیای تو
جامه گلناری کنند از خون حلق آنگه به عکس خیمه زنگاری از خط بر لب کوثر زنند
نور ایمان روی تست و زلف کافرکیش تو زان همی ترسم که خط بر صفحه ایمان کشد
خط بر رخش دمید سعیدا چه گریه است طوفان نمی برد ز دل کس غبار خط
با آنکه ز خط برون نهادستی پای سر بر خط تو نهاده چون زلف توام
زین خوابهای از أمل خود درازتر خط بر کتاب هستی خود یک قلم مزن