نازم بدست و بازوی شاهی که یکنفس از خاوران گرفته تا باختر کشد
روا مدار که خلقی زنند شکرخند که ذره را ز نظر شاه خاوران افکند
از ایدر خاوران با عرش اعظم داوری دارد ز یمن مقدمت ای شاه فرخفال نیکوپی
از خاوران در باختر با شاه ما شد در سفر همراه وی در بحر و بر فضل خداوند آمده
شاه اورنگ امامت آن که کمتر چاکرش ملک هستی را گرفت از باختر تا خاوران
موکب عباس شاهی شد بری از خاوران شد محمد شه مهین فرزند او نایب مناب
ز بلخ آن شاه تا عزم بخارا کرد روشن شد که خورشید فلک از باختر تا خاوران آمد