لغت نامه دهخدا
حساب ساختن. [ ح ِ ت َ ] ( مص مرکب ) حساب تراشی کردن. حساب سازی.
حساب ساختن. [ ح ِ ت َ ] ( مص مرکب ) حساب تراشی کردن. حساب سازی.
حساب تراشی کردن حساب سازی
💡 براى حكمت، معانى، زياد، از قبيل معرفت و شناخت اِسرار جهان هستى، و آگاهى از حقايققرآن و رسيدن به حق از نظر گفتار وعمل وخلاصه ((معرفت و شناسائى خدا)) ذكر شدهاست ليكن وقتى كه بعنوان وسيله در دعوت براه خدا مورد استفاده قرار مى گيرد به معناىعلم و دانش و منطق و استدلال است بهرحال نخستين گام در دعوت بسوى حق، استفاده از منطقصحيح واستدلالات حساب شده است وبه عبارت ديگر: دست انداختن در درون فكر وانديشهمردم و به حركت در آوردن آن، وبيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى شود.