جزبلاله ٔ طفل ب
جمله سازی با جزبلاله ٔ طفل ب
همچو طفل بی پدر می گریم از حرمان بخت می دهد مادر نوید نقل و بادامم دروغ
به من ای صبا ز رحمت پدارنه یک نظر کن نظری به چشم رأفت سوی طفل بی پدر کن
نزد چون تو بی خبر از فقر به باشد غنا نزد طفل بی خرد از مهره باشد مار به
می این بزم به خوناب جگر آغشته است طفل بی گریه دمی شیر ز پستان نخورد
آن طفل بین که ماهیکان چون کند شکار بر سوزن خمیده چو یک پاره نان کند
چو طفل بی جگر کو می رمد شبها ز تاربکی هراسان از سواد نامهٔ اعمال می گردم