بی سرافسار

لغت نامه دهخدا

بی سرافسار. [ س َ اَ ] ( ص مرکب ) بی مهار. گسسته مهار.سرخود. بدخوی. ( ناظم الاطباء ). || بدوضع. ( آنندراج ). || بدتربیت. ( ناظم الاطباء ). || نااهل. ( آنندراج ). || نالایق. ناقابل. || نامقید. ( آنندراج ). || تنبل و کاهل. || غافل. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با بی سرافسار

خانهٔ خلقی کنی زیر و زبر تا براندازی سرافساری بزر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب فال کارت فال کارت فال رابطه فال رابطه