بی زادی

لغت نامه دهخدا

بی زادی. ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی زاد. بی توشه بودن. نداشتن زاد و توشه.
بی زادی. ( حامص مرکب ) بی فرزندی.

فرهنگ فارسی

بی فرزندی

جمله سازی با بی زادی

💡 شکر ایزد که ز لخت جگر و پاره دل در بیابان غمش توشه و زادی دارم

💡 لتری فیه خمورا، و نشاطا و سرورا که چنان عیش ندیدی تو از آن روز که زادی

💡 فرزند سرفراز خدا را چه عیب داشت ای مادر فلک که سیه‌بخت زادی‌ام

💡 خسر و خسرو نشان شاهی که جز بر لفظ او نیک بختی کم فرستد تحفه و زادی مرا

💡 کعبه زادی که بود بارگه او به نجف قدسیان بر در قدرش چو غلامان زده صف