لغت نامه دهخدا
( بی آب و رنگ ) بی آب و رنگ. [ ب ُ رَ ] ( ص مرکب ) هیچ خوبی ندارد. ( آنندراج ).خالی از لطافت و زیبایی و نیکویی. ( ناظم الاطباء ).
( بی آب و رنگ ) بی آب و رنگ. [ ب ُ رَ ] ( ص مرکب ) هیچ خوبی ندارد. ( آنندراج ).خالی از لطافت و زیبایی و نیکویی. ( ناظم الاطباء ).
( بی آب و رنگ ) هیچ خوبی ندارد.
💡 دل بی غم گل بی آب و رنگ است بهار گلشن آیینه زنگ است
💡 دلم آن غنچه بی آب و رنگ است که در زیر نگین شبنم ندارد
💡 جز دل درویش نیست در همه کشور جواد وحدت بی آب و رنگ کثرت بی اعتقاد
💡 ای هماله ! ای اطک، ای رود گنگ زیستن تا کی چنان بی آب و رنگ
💡 زان ببردیم این گل بی آب و رنگ که زمانه عرصه بر وی کرد تنگ