اکبیر

لغت نامه دهخدا

اکبیر. [اِ ] ( ص، اِ ) در تداول عوام، سخت پلید و پلشت و بی دولت. سخت مکروه. سخت شوخگن. عظیم مکروه. شاید از ماده اکبار عربی به معنی پلیدی کردن. ( از یادداشت مؤلف ). پلید. کثیف. زشت. بی ریخت. اکبیری. ( فرهنگ فارسی معین ). || ادبار. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- اکبیر زدن؛ اکبیر گرفتن. گرفتار ادبار شدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به ترکیب اکبیر گرفتن در ذیل همین ماده شود.
- اکبیر گرفتن؛ اکبیر زدن. گرفتار ادبار شدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به ترکیب اکبیر زدن در ذیل همین معنی شود.
|| چیزی است مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد، و آن نه شمع است و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اِکبِر شود.

فرهنگ عمید

۱. پلید.
۲. زشت، زشت رو.

فرهنگ فارسی

اکبیری: پلید، زشت، بی ریخت
۱ - ( اسم ) چیزیست مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد و آن نه شمع است و نه عسل و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد ۲ - ( صفت ) پلید کثیف زشت بیریخت.

جمله سازی با اکبیر

در ۱۱ مارس ۱۹۹۰، لیتوانی نخستین کشوری بود که اعلام استقلال کرد و در پی آن استونی آکبیر اعظم و لتونی در ماه اوت ۱۹۹۱. هر سه کشور بالتیک بازگشت و تداوم کشورهای اصلی که پیش از پیوستن شان به اتحاد شوروی وجود داشتند را اعلام کردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفت یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز