لغت نامه دهخدا
ام سلیمان. [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] ( اِخ ) دختر ابوحکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمة و از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 244 شود.
ام سلیمان. [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] ( اِخ ) دختر ابوحکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمة و از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 244 شود.
دختر ابو حکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمه و از زنان صحابی بود.
💡 در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر، حکم وی به ۱۵ سال زندان همراه با تبعید کاهش یافت. وی برای طی حکم زندانش به زندان مسجد سلیمان فرستاده شد.
💡 این روستا در دهستان کمبل سلیمان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۴ نفر (۲۰خانوار) بودهاست.
💡 نه خود سَریرِ سلیمان به باد رَفتی و بس که هرکجا که سَریریست، میرَود بَر باد
💡 سزدکه دیو سلیمان فرشته اهرمن است در این زمان که زید فضل عار و عزت خوار
💡 وقتی که شاه تهماسب یکم به سلطنت رسید هیچگونه علایم و اشارات دوستی میان دو حکومت مشاهده نشد و سلطان سلیمان نیز، نامهای حاوی مطالب حقارتآمیز و تهدیدآمیز برای وی ارسال کرد..
💡 «گرد رخت صف زده لشکر دیو و پری ملک سلیمان تو راست گم مکن انگشتری