لغت نامه دهخدا
اعجمی زبان. [ اَ ج َ زَ ] ( ص مرکب ) آنکه سخن فصیح نتواند گفت. || آنکه بزبان غیرعربی متکلم باشد. ( فرهنگ فارسی معین ).
اعجمی زبان. [ اَ ج َ زَ ] ( ص مرکب ) آنکه سخن فصیح نتواند گفت. || آنکه بزبان غیرعربی متکلم باشد. ( فرهنگ فارسی معین ).
( صفت ) ۱ - آنکه سخن فصیح نتواند گفت. ۲ - آنکه بزبان غیر عربی متکلم باشد.
💡 تیغ همام گفت که ما اعجمی تنیم در معرکه زبان ظفر ترجمان ماست
💡 او اضافه کرد که نام "خنفروش" از "خان فروش" گرفته شده است. مهاجرین اعجمی به دلیل دسترسی به آرد، تخممرغ و شکر، در خانهها به تهیه شیرینی پرداخته و آن را به مردم میفروختند. همچنین توضیح داد که "خان" به معنای خانه یا محل و "فروش" به معنای فروش یا کار در فارسی است. و چون این کلمه از شاخه زبانهای هندواروپایی است، کلمه "خانه" قبل از "فروش" یا "کار" قرار میگیرد و از اینجا نام "خان فروش" آمده است.