ازاده سرو

لغت نامه دهخدا

( آزاده سرو ) آزاده سرو. [ دَ / دِ س َرْوْ ] ( اِ مرکب ) سرو آزاد:
یلی دید مانند آزاده سرو
برخ چون تذرو و میان همچو غَرْو.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( آزاده سرو ) سرو آزاد
سرو آزاد

جمله سازی با ازاده سرو

خودرو چو خس مباش و به هر سرد و گرم دهر آزاده سرو باش به هر شدت و رخا
از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او بانگ واشوقا گذشت از آسمان هر جا گذشت
قمری همین نه در گلوی تو است طوق آزاده سرو هم به چمن پای بست تست
غلام قد خود سازد همه آزاده سروان را دهد شمشاد را از لاف رعنایی پشیمانی