نی نی که زبان من بسوزد ز آتش گر برگویم ز سرگذشتی که مراست
به خنجر گر برآرند دیدگانم در آتش گر بسوزند استخوانم
بر آتش گر ببینی گل بروید به آب ار بنگری پستی نجوید
در آتش گر ببینی چون خلیلش نشسته چون خضر بر فرش خضراست
چه گفت آتش گر هیبتش نه یار شدی مرا به سوزش تیره تر از دخان شدمی