نه آباد جایی و نه چاهی بر آب همه ریگ جوشیده از آفتاب
بدو گفت گوینده کای پاک رای من از نیمروزم وز آباد جای
همی تا بود دشت و آباد جای به ویرانی اندر مکن هیچ رای
تو تا بوده ای همچو گرگ و پلنگ نکردی در آباد جایی درنگ
نماند اندر آن کشور آباد جای مگر شهر و ایوان کشور خدای