اب فسرده

فرهنگ معین

( آب فسرده ) (بِ فَ یا فِ سُ دِ ) (اِمر. ) ۱ - یخ، برف. ۲ - شیشه. ۳ - بلور. ۴ - خنجر.

فرهنگ فارسی

( آب فسرده ) ( اسم ) ۱- آب منجمد. ۲- شیشه ۳- بلور. ۴ - شمشیر. ۵ - خنجر.

جمله سازی با اب فسرده

همه در دل سنگ بگداخته چو آب فسرده برون تاخته
آب فسرده در صدف پاک گو مباش گوش ترا چه حاجت این گوشواره هاست؟
در باغ بروی نوعروسان چمن در آب فسرده آتش تر ریزند