فتاء

لغت نامه دهخدا

فتاء. [ ف َ ] ( ع مص ) جوان شدن. || جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) جوانی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فتاء. [ ف ِ ] ( ع اِ ) ج ِ فَتی. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جوانان. رجوع به فتی شود.
فتاء. [ ف َت ْءْ ] ( ع مص ) شکستن چیزی را. || فرومیرانیدن. ( منتهی الارب ). آرام گردانیدن. || خاموش کردن آتش را. ( اقرب الموارد ). || فراموش کردن و بازایستادن از چیزی. ( منتهی الارب ). || مافتاء؛ پیوسته: مافتاء یذکره؛ پیوسته ذکرش میکند. ( منتهی الارب ).

جمله سازی با فتاء

295- مرحوم آشتيانى قدّس سرّه درباره اتفاق علما بر لزوم شرط ((فقاهت )) و اجتهاددر قاضى غ منصوب و اظهار نظر مخالفين، چنين مى گويد: ((فاعلم انّ الا ذن عن الائمّةفى القضاء لِمَن جامع شرايط الا فتاء معلوم بحيث لايعتريه ريب. ويدل عليه مضافا الى الا خبار الكثيرة المتقدّمة الى بعض منها الا شارة الاجماع بقسميهمحقّقاً و منقولاً فَهذا ممّالا إ شكال فيه انّما الكلام فيما قدنقل عن بعض افاضل المتاءخرين و مال اليه بعض مشايخنا من جواز القضاء للمقلد)) قضاىآشتيانى، ص 4.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
ضیق وقت یعنی چه؟
ضیق وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز