شهرمند

لغت نامه دهخدا

شهرمند. [ ش َ م َ ] ( ص مرکب ) آزمند و حریص و طامع. ( ناظم الاطباء ). اماظاهراً دگرگون شده شره مند باشد ( شره، حرص + مند ).

جمله سازی با شهرمند

در منطقه قزوین صدها تپه باستانی شناسایی شده‌است و تنها تپه سگزآباد نشانگر شهرمندی ۹۰۰۰ ساله یکجانشینی در این دشت برومند است.