سوا کردن

لغت نامه دهخدا

سوا کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جدا کردن. انتخاب کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

جدا کردن انتخاب کردن

جمله سازی با سوا کردن

واژهٔ تریاژ از فعل فرانسویِ «تریه» (trier) به‌معنی جدا کردن و سوا کردن مشتق شده و به زمانی برمی‌گردد که در جنگ، بیماران بدحال را از کسانی که می‌توانستند به نبرد بازگردند جدا می‌کردند.