دحلان

لغت نامه دهخدا

دحلان. [ دُ ] ( ع اِ ) ددیست. ( منتهی الارب ). || ج ِ دحل. رجوع به دحل شود. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). یاقوت درمعجم البلدان دحائل را جمعالجمع و دحلان را جمع دانسته است. رجوع به دحل و دحائل شود. ( معجم البلدان ).
دحلان. [ ] ( اِخ ) احمدبن زینی مورخ و دانشمند مکی. در مکه بزاد و آنجا به فتوی و تدریس پرداخت و در مکه به سال 1304 هَ. ق. درگذشت. تصنیفاتی هم دارد. ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 39 ).

جمله سازی با دحلان

💡 22 - (البنگالى ) مردى از اهالى بنگاله هند در مسجد الحرام ماه رجبسال (1203) هجرى دعوى مهدويت كرد و شريف مكه او رابقتل رسانيد؛ (بنوشته زين دحلان )

💡 دحلان در اردوگاه آوارگان خان یونس به دنیا آمد. در سال ۱۹۸۱ شاخه جوانان فتح در غزه را تأسیس کرد، اما سال بعد دستگیر شد و پنج سال را در زندان اسرائیل به‌سر برد.

💡 571- به نقل مكاتيب الرسول در سيره ذينى دحلان من محمدرسول الله آمده گرچه در كتب ديگر من محمدبن عبدالله است

💡 482- اين معنا را زينى دحلان در سيره خود، ج 1، ص 512 در حاشيه سيره حلبيه ازآنها نقل كرده است.

💡 سیره: السیرة النبویة المعروفة بسیرة ابن هشام، سیرة النبویة دحلان، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد.

💡 اين همان معنايى است كه سيد احمد زينى دحلان؛ مفتى شافعى، صريحاً آورده و از جمعىاز بزرگان عامّه نقل كرده است. آنجا كه در سيره خود راجع به ازدواج فاطمه و على -عليهما السّلام - سخن مى گويد.