لغت نامه دهخدا
ثافل. [ ف ِ ] ( ع ص، اِ ) نعت فاعلی از ثفل. || سرگین. || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
ثافل. [ ف ِ ] ( ع ص، اِ ) نعت فاعلی از ثفل. || سرگین. || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
ته نشین شونده، آنچه که ته نشین شود
نعت فاعلی از ثفل سرگین آنچه بتک نشیند از هر چیز
💡 ((وقتى از اين كوه ثافل كه در سمت راست ما هست بگذريم تا زمانى كه زنده هستيم،هرگز براى حج و عمره برنمى گرديم.
💡 ((اين ((كوه ثافل )) را مى بيند؟ يزيدبن معاويه هنگامى كه از حج برگشت و قصد رفتنبه شام را كرد، شعرى سرود و گفت: