ترنیان

لغت نامه دهخدا

ترنیان. [ ت َ ]( اِ ) مصحف تریان. ( حاشیه برهان چ معین ). طبقی باشدکه از شاخهای بید ببافند و آنرا جهیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). سبدی و طبقی باشد پهن که از چوب شاخهای بید بافند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). و به تقدیم تحتانی بر نون هم بنظر آمده است که بر وزن نریمان باشد. ( برهان ) ( از انجمن آراء ) ( از آنندراج ). و رجوع به تریان و ترینان شود.

فرهنگ عمید

سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند.

فرهنگ فارسی

ترینان، سبدکاسه بزرگ سبدبزرگی ازترکه های درخت
مصحف تریان ٠ طبقی باشد که از شاخهای بید ببافند و آنرا جهیز خوانند ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: ترنیان (دختر) (فارسی) (تلفظ: tarniyan) (فارسی: تَرنیان) (انگلیسی: tarniyan)
معنی: سبدی که از شاخه های بید می بافند

جمله سازی با ترنیان

از برنامه‌های آینده شرکت می‌توان به «برنامه استراتژیک توسعه شرکت گوهرفام و ورود به بورس»، «برنامه استراتژیک توسعه شرکت ایمن خودرو و ورود به بورس»، ادغام شرکت‌های زیان ده و برنامه خروج از زیان انباشته شرکت ترنیان سهام» و «برنامه افزایش سرمایه شرکت‌های تابعه» اشاره کرد.