بازنمودنی

لغت نامه دهخدا

بازنمودنی. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] ( ص لیاقت ) گفتنی. آنچه درخور اظهار کردن است. آنچه باید اطلاع داده شود: خواجه را از راه غور بغزنین باید آمد تا ما را ببیند و بمشافهه آنچه بازنمودنی است بازنماید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 532 ).

جمله سازی با بازنمودنی

برخلاف نیروهای طبیعی، وجود چنین نیروهای فراطبیعی (که به اعتقاد برخی باورپذیر قلمداد می‌شوند)، از طریق روش علمی بازنمودنی و اثبات‌پذیر نیست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ابجد فال ابجد فال تماس فال تماس فال راز فال راز