لغت نامه دهخدا
اکهام. [ اِ ] ( ع مص ) سست و کند شدن بینایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). کند شدن بصر. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). خیره شدن چشم. ( مؤید الفضلاء ).
اکهام. [ اِ ] ( ع مص ) سست و کند شدن بینایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). کند شدن بصر. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). خیره شدن چشم. ( مؤید الفضلاء ).
💡 توماس آکوییناس فیلسوف قرون وسطی استدلال میکند که خدا وجود خالص است و در خدا وجود و ماهیت یکی هستند. تقریباً در همان زمان فیلسوف نومینالیست ویلیام اکهام استدلال کرد که مقولات وجود مستقل ندارند و وجودشان قائم به وجود مصادیقشان است.