افسون کن

لغت نامه دهخدا

افسون کن. [اَ ک ُ ] ( نف مرکب ) ساحر. جادوگر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ساحر جادوگر یا ریشخند کننده

جمله سازی با افسون کن

💡 تو چندین همی بر من افسون کنی که تا چنبر از یال بیرون کنی

💡 تا کی افسون من از تو بنیوشم یا بکش ورنه ترک افسون کن

💡 موی سیه گریه صد افسون کنی قد که دو تا گشت، به آن چون کنی؟

💡 که هر چند بر گوهر افسون کنی بکوشی کزو رنگ بیرون کنی