لغت نامه دهخدا
اسپ تاز. [ اَ ] ( نف مرکب ) اسب تاز. اسب دواننده. || ( اِ مرکب ) نام روز هیجدهم است از ماههای ملکی. ( برهان ). || ( ص مرکب ) زمین هموار. ( برهان ). زمین صاف و هموار که قابل تاختن اسب باشد. ( آنندراج ).
اسپ تاز. [ اَ ] ( نف مرکب ) اسب تاز. اسب دواننده. || ( اِ مرکب ) نام روز هیجدهم است از ماههای ملکی. ( برهان ). || ( ص مرکب ) زمین هموار. ( برهان ). زمین صاف و هموار که قابل تاختن اسب باشد. ( آنندراج ).
۱ - ( اسم ) اسب تازنده دوانند. اسپ. ۲ - ( اسم ) زمین هموار و صاف که مناسب برای تاختن اسب باشد. ۳ - نام روز هیجدهم است از ماههای ملکی.
💡 به میدان اسپ تازی نیک تازی همیدون گوی تنها نیک بازی
💡 همی خاک مشکین شد از مشک و زر همی اسپ تازی برآورد پر
💡 بسی اسپ تازی به زین خدنگ هم از نیزه و تیغ و خفتان جنگ
💡 به گستهم گفت آن دلاور دومرد چنین اسپ تازان به دشت نبرد
💡 به گرز و سنان اسپ تازی گرفت به ناورد صدگونه بازی گرفت