دوم اينكه: نعمت دادن خدا را بدان جهت كه نعمت اوفضل و رحمت است اكرام و احترام خدا نسبت به انسان است، (چون با نعمت دنيا است كه مىتوان بهترين آخرت را تحصيل كرد)، و معلوم است كه اين نعمت تا زمانى احترام از ناحيهخدا است كه خود انسان آن را وسيله عذاب دوزخ قرار ندهد.
به آنها گفتم: چرا در برابر عظمت پروردگارتان عرض ادب نميكنيد؟! چرا احترام خدا رارعايت نمينمائيد. خدائى كه شما را آفريد و نعمت هاى فراوان بشما عطا كرد. آنكه هفتآسمانرا ايجاد كرد و خورشيد نور افشان و ماه تابان را فرا راه شما قرار داد.
امام عليه السلام فرمود: مگر صداى درخواست فلانى را در نزديك جحفه نشنيدى كه بهتو مى گفت: مرا به اندازه يك ميل (چهل كيلومتر) سوار كردن به خدا قسم خسته و درماندهشده ام و تو سرت راهم براى او بلند نكردى واو را سبك شمردى و هر كس مومنى را سبكشمرده و احترام خدا را تباه ساخته است. (137)
حق ذميان و يهود و نصارى و مجوس كه در جامعه اسلامى و يا در پناه حكومت اسلامىزندگى مى كنند و حاكميت سياسى اسلام را پذيرفته اند، توهم بپذيرى عهد و پيمانخدا را درحقشان رعايت كنى، تنها چيزى را از آنان طلب كنى كه در قرار داد و پيمان طلبكنى كه در قرارداد و پيمان با ايشان قيد شده و خود پذيرفته اند، خدا پسندانه با آنهارفتار كنى و به احترام خدا و رسول آنها را نيازارى.
جالب اينكه: در ذيل اين ماجرا آمده: على (ع ) فرمود: سوگند به خدايى كه دانه راشكافت و انسان را آفريد، من از شخص جبرييل شنيدم كه به پيامبر (ص ) مى گفت: (اىمحمد! به على (ع ) بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسولش است دريده مىشود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگين مى گردد).
اى كاش چشم حق بينى داشتند، چشمى كه با حجابهاى ضخيم و سنگين جهان مادى محجوبنگردد، و آنچه را در پشت اين پرده است ببينند يعنى تا اينهمه نعمت و اكرام و احترام خدا رابنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است، اى كاشمى ديدند و ايمان مى آوردند اما افسوس !