ابهم

لغت نامه دهخدا

ابهم. [ اَ هََ ] ( ع ص ) آنکه سخن پیدا و فصیح گفتن نتواند. || گنگ. || درِ بسته. || هر زن که هیچگونه نکاح با وی درست نباشد، چون ام و اخت.

فرهنگ فارسی

گنگ هر زن که هیچگونه نکاح با وی درست نباشد

جمله سازی با ابهم

حال چه اينكه در حجر باشند و چه نباشند، و اما ازدواج با مادر زن مبهم است يعنى مطلقاست و بدون هيچ شرطى حرام است، خواه با دختر آنان نزديكى كرده باشيد و خواه نكردهباشيد، خداى تعالى ازدواج با مادر زن را مبهم و بدون شرط حرام كرده، شما نيز بدونشرط حرام بدانيد (ابهموا ما ابهم اللّه ).