معصب

لغت نامه دهخدا

معصب. [ م ُ ع َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) مهتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مهتر و سید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه کمربسته باشد از گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مرد نیازمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد نیازمند و فقیر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مردی که شتران او از خشکسال مرده باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه عصابه بر سر می بندد. ( ناظم الاطباء ). || تاج دار. تاج بر سر نهاده. ( از اقرب الموارد ).
معصب. [ م ُ ع َص ْ ص َ ] ( ع ص ) لاغرشکم از گرسنگی. || تنگدست شده و مفلس گشته از خشکسالی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
معصب. [ م ِ ص َ ] ( ع اِ ) رگ بند. ( مهذب الاسماء ) ( تفلیسی ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ). || سربند. ج، معاصب. ( مهذب الاسماء ). سربند. ( ملخص اللغات حسن خطیب ).
معصب. [ م ُ ع َص ْ ص َ ] ( اِخ ) منزلی است غربی مسجد قبا و عصبة نیز نامند آن را. ( منتهی الارب ). جایی است در قباء و گویند عصبه در این مکان است یعنی جایی که مهاجران نخستین فرود آمدند. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

رگ بند یا سر بند جمع معاصب

جمله سازی با معصب

💡 يك سره مردى ز عرب هوشمندگفت بعبدالملك از روى پندروى همين مسند و اين تكيه گاهزير هين قبه و اين بارگاهبودم و ديدم بر ابن زيادآه چه ديدم كه دو چشم مبادتازه سرى چون سپر آسمانطلعت خورشيد ز رويش نهانبعد زچندى سر آن خيره سربد بر مختار بروى سپربعد كه مصعب سر و سردار شددست كش او سر مختار شداين سر معصب بتقاضاى كارتا چه كند با تو دگر روزگار(عبدالملك ) از شنيدن اين قضيه بلرزه در آمد و امر بهدم دارالاماره نمود.

💡 225- ابوعمر و براء بن عازب بن الحارث بن... در جنگ بدر به علت كمسالى،پيغمبر به او اجازه شركت نداد و بعد در 14 جنگ بارسول خدا(ص ) شركت كرد. در جنگهاى جمل و صفين و نهروان در كنار امام (ع ) شمشير زد ودر كوفه خانه اى بساخت و در همانجا تا زمان معصب بن زبير زندگى كرد. استيعاب، ج1، ص 144، اصابه؛ ج 1، ص 147.